1shanbe.blogfa.com

fafa2020.blogfa.com

داستان نویسی

http://www.fafa2020.blogfa.com/1391/10/3

چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۱. صقل ، درد ، حزن. دختردست پسر را که میان خودش و دیگران حایل شده چنگ می زند و همراه چند نفردیگر. هل می دهد . آرام اما تهدید آمیز می گوید : " گفته بودم یه بار دیگه از این امل بازیا در بیاری. می ذارم می رم! بعد تند می چرخد . از میان توده مردها راهش را می کشد تا ته واگن . می ایستد و خشمگین با انگشتهای هر دو دست شقیقه هایش را می مالد . پسر نه می. چرخد نه به خود می گیرد . امیدوار است کسی نفهمیده باشد منظور دختر چه کسی بود. رخ دختر می اندازد . خبری از غم و اندوه قبلی نیست از شادی و بی...

fafa2020.blogfa.com

داستان نویسی - آهسته برو آهسته بیا

http://www.fafa2020.blogfa.com/post/25

یکشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۳. آهسته برو آهسته بیا. عنوان : آهسته برو آهسته بیا. آخ خ خ این لرز لا مصب هم دس ور دار نی! با تق تق دندونایی که هستن و نیستن ، و این. حس بودن و نبودن که دود از کله ی آدم . کله؟ بیشتر تقصیر این کپه خاک تیره ی نموره اوف ف ف اون پایین ببین! با گودال تنگ و. تاریکش ، جوری دهن وا کرده که زهره آدم آب . آب؟ کاش آب می کرد هنو هم گرمای. آب توی تنم می پیچه ، خب درسته که همچی هم گرم نبوداما حسابی دلچسب بود ، پیش یخ. دیشب که استخون آدم می ترکوند . عجب شب لاکرداری! زنده ام یه طرف . بارها گف...

fafa2020.blogfa.com

داستان نویسی

http://www.fafa2020.blogfa.com/1391/12/2

جمعه یازدهم اسفند ۱۳۹۱. زن پالتوپوش وقتی متوجه نگاههای کنجکاو زن نیمکت روبه رو می شود چند درجه ای سرش را می چرخاند . بی فایده است اما! حالا نگاه زن را با سوزی سردتر از بادی که ابر و آفتاب را به بازی گرفته روی نیم رخ خود حس می کند. یک مرتبه بلند می شود و داد می زند :. بعد با عجله می دود پشت ردیف شمشادها . زن کنجکاو زیر لب تکرار می کند :. عسل ، عسل ، شیرین ، شیرین چه تناسب جالبی! مادر دستپاچه می چرخد . وقتی می اومدیم فقط یه کلاغ اینجا بود ، مگه نه؟ من چه می دونم شاید زود باش باید برگردیم . چی می گن مامان؟

fafa2020.blogfa.com

داستان نویسی

http://www.fafa2020.blogfa.com/1391/05/4

پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱. سطر/ سطر / سطر/ نقطه بگذار و بگریز / اینجا نه جای درنگ / رنگ / رنگ / نیرنگ! بسیار خوب بسیار خوب ، لطفن این یکی را دیگر جر نده و داد نزن " شعر نباف! قول شرف می دهم این بار بی نقطه ، بی رنگ ، درنگ یا نیرنگی حقیقت را بنویسم تا به قول تو بهانه رهاییم باشد از اینجا یا آن ساعت لکنته ی رو به ازل . بگذریم از وسوسه ی نوشتن و این مهرداد دیوانه هی می پرد لای روایتم از سکوت و خاموشی که. حیف این ستون سپید / سیاه نمی پوشد / به ناگفته های ذهنت / و زار نمی گرید / به نوازش انگشتانت! نمی دان...

fafa2020.blogfa.com

داستان نویسی

http://www.fafa2020.blogfa.com/1391/11/1

یکشنبه یکم بهمن ۱۳۹۱. روی بلندترین نقطه کوه می ایستم و عمیق نفس می کشم سرما را به همرا ه شادی و هیجانی. ذرات نمناک و سرد هوا تا ته ریه هایم می دوند و عرق را بر پوستم می چسبانند . کیومرث قبل. از من رسیده ، با هر نفسی سرخی گوش و بینی اش بیشتر می شود . دوربین شکاری اش را در آورده. و می چرخاندش میان کوهها و دره خرم آباد . از جایی آن پایین سریع رو بر می گرداند حدس می زنم. از محل کارش . میلاد نفس زنان با پاهای خسته و چنگهای خشک از سرما ، سخت در افتاده با تن سرد. برای کیومرث ما هم! می کشد عقب " همه. قرمز کوه پش...

fafa2020.blogfa.com

داستان نویسی

http://www.fafa2020.blogfa.com/1393/08/4

یکشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۳. آهسته برو آهسته بیا. عنوان : آهسته برو آهسته بیا. آخ خ خ این لرز لا مصب هم دس ور دار نی! با تق تق دندونایی که هستن و نیستن ، و این. حس بودن و نبودن که دود از کله ی آدم . کله؟ بیشتر تقصیر این کپه خاک تیره ی نموره اوف ف ف اون پایین ببین! با گودال تنگ و. تاریکش ، جوری دهن وا کرده که زهره آدم آب . آب؟ کاش آب می کرد هنو هم گرمای. آب توی تنم می پیچه ، خب درسته که همچی هم گرم نبوداما حسابی دلچسب بود ، پیش یخ. دیشب که استخون آدم می ترکوند . عجب شب لاکرداری! زنده ام یه طرف . بارها گف...

fafa2020.blogfa.com

داستان نویسی

http://www.fafa2020.blogfa.com/1390/04/2

یکشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۰. سنحاق مقدس نشان نذری. سنجاق مقدس نشان نذری. شیر بزرگ از پس صیقل های آرام چشمش را گشود. هان ان ن بیدارید رید رید ، این گرمای آفتاب عالمتاب تاب تاب. تکانی می خورم و فرچه و تنظیف از دستم می افتند ، نفس ام را حبس می کنم ، کنجکاویم میله را می چسباند کف دستم و ترسم تنها می چرخاندش آنقدر که نگاهم می ماند روی شیر پایینی سرش به شانه ی راست شیر بالایی است خرناسش که قطع می شود با نیم نگاهی به بالا می نالد می بینم نم نم افسوس که باز ازاز از . نوشته شده توسط فاطمه دریکوند در 23:46 لینک ثابت.

fafa2020.blogfa.com

داستان نویسی

http://www.fafa2020.blogfa.com/1392/03/2

دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲. هوا موج برداشته از نتهایی که نرم و آرام سر ریز می شوند جایی میان زمین و آسمان . سر دختر میان گلهای. آفتابگردان فرو می رود و دستش نرم نرم می جنبد ، چشمانش حیران اند میان شمعدانی ها یی که مخمل. برگشان رنگ و وارنگ می درخشد و نی ایی که رمز و رازهایش را از حنجره ی جادویی مامان ارغوان بیرون می. ریزد ارغوان در هیجانی پیچیده به لذت و ترس باز یکی از بهترین لحظاتش را تجربه می کند . لحظه ی فرار از کار. ترس از دست دادن لحظات گذرا ، امان از لحظه ی اوج! برای لحظاتی همه چیز توی فضای. به عشق به...

fafa2020.blogfa.com

داستان نویسی

http://www.fafa2020.blogfa.com/1392/06/4

سه شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۲. آره حق داری ، معمولا غش می کنن این طور مواقع . شاید باور نکنی اما از قند زندگی! آره قند زندگی چیزی که تا حالا جرات نکردم در باره اش حرف بزنم از ترس قضاوت و پیش داوریا از ترس اشک و ناله ها! اگه قول بدی سکوت کنی بی عز و جز شاید بشه در موردش حرف زد . سرم رو گذاشته بودم رو نرمی خاک ، مخمل گل رز گونه ام رو نوازش می کرد ، آرامش عجیبی داشت ، چشمم مونده بود روی کلمه ی نارگل که آرام گرفته بود زیر حلقه ی بزرگ گل یک کلمه ساده ، بی هیچ انعکاسی از آه و ناله! دوباره داره غش می کنه!